یک روز که دلم گرفته بود

ساخت وبلاگ
امروز حال من خوبه,چراییش رو نمیدونم, شاید بخاطر اولین بارون پاییزی باشه ,شاید بخاطر طعم دمنوش و عطر بهار نارنج و گل محمدی و باد خنکی باشه که کاغذای روی میزمو تکون میده شاید بخاطر پوشیدن لباس یقه اسکی گرمی باشه که زیر مانتوم پوشیدمو عاشقشم,شاید بخاطر سوایشرت جدیدم باشه شاید بخاطر اس ام اس واریز حقوق باشه که هنوز ده دقیقه ازش نگذشته و ته حساب من صد تومن تا آخر ماه مونده. شاید بخاطر گلدونای روی شوفاژه, شاید بخاطر حضور خانم حسابدار جدید و حس خوبم بهشه. شاید بخاطر انگیزه ایه که امروز برای کار دارمه شاید بخاطر ثبت نام ترم آبان باشگاهه.  شاید لذت دیدن بخار چایی های روی میزهاست, شاید عطر سیب شسته شده و خوشگل روی میزمه شاید لبخند خانم همکار روبه رومه. نمیدونم این حس خوب این حس قشنگ این لبخند کشدار و مداوم امروز از چیه ولی هست. ... یک روز که دلم گرفته بود...
ما را در سایت یک روز که دلم گرفته بود دنبال می کنید

برچسب : اذان صبح به وقت چهارمحال, نویسنده : 5zendegikhoobe9 بازدید : 98 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:18

آهنگ لری از رادیو آوا پخش میشهمن بساطمو پخش کردم تو اتاق برادرمو با یه فنجون قهوه ترک نشستم پای طراحی یه سیب. مامان با یه ظرف میوه میاد تو اتاق, تنهاییم, پدر و برادرم سرِکارند, ناراحتم که باید روز جمعه برند سرکار ولی به قول مامان جونشون سلامت, شکر که منبع درآمدی دارند. مامان میگه موهام خیلی بلند شده اذیتم میکنه, بلند میشم برس میارم موهای بلند و پرپشتش رو شونه میکنمو میبافم,برس رو که آروم روی موهاش میکشم فکر میکنم قطعا پدرم حق داشته که هیچوقت به مادرم اجازه نداد موهاش رو کوتاه کنه. میگه من میرم سوپ بار بزارم بعدش بریم خرید؟؟؟؟ بعدش میریم خرید, خریدِ انار و نارنگی و خرمالو, کشمش و گردو...میدونم برای من میخره,برای وقتایی که سرِکارمو باید اضافه کار بمونمو هوس چایی میکنم, برای منی که چاییم رو با قند و شیرینی و شکلات نمیخورم. برای منی که عاشق ترکیب کشمشو و گردو. وقتی میرسیم خونه میشینم پای بساط دوست داشتنیمو فکر میکنم به آقای..., هم محله ایه هروقت میرفتیم مغازش پسر بیست و یکی دو سالش هم اونجا بود و داشت با نامزد کم سن و سالش که شهرستان بود صحبت میکرد. امروز گفت ازدواج کرده, ازدواج کردند نه, یک روز که دلم گرفته بود...
ما را در سایت یک روز که دلم گرفته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5zendegikhoobe9 بازدید : 112 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:18

از باشگاه برگشتنی تو مسیر کتابخونه داشتم برای همکارم تعریف میکردم صبح هایی که مامانم میگه دخترم مهلت این کتابا تموم شده برام کتاب جدید بگیر جا میخورم که مامان مگه من این کتابارو همین دیروز پیروز نگرفتم؟؟؟؟دو هفته گذشت؟؟؟؟؟کِی؟؟؟؟چجوری؟؟؟سالهای بعد سالهای پیری چی از جوونیمون یادمون میاد؟؟؟از این مریم بیست و هفت ساله؟؟؟؟ گفت آره منم اصلا یادم نمیاد بیست و هفت سالگی کجا بودمو چیکار میکردم. من؟؟؟من یادم میاد؟؟؟باید بیاد. بیست و هفت سالگی من دختریه که دیشب با صدای خوردن قطرات بارون به پنجره اتاقش از خواب بیدار شد و خودشو محکمتر پیچید لای پتو. دختری که شبا موهاشو گیس میکنه و روزا حلقه میکنتشون دورِ کیلیپس. دختری خوردن قهوه تو صبحای زود. دختری که هر روز طراحی خونه 40 متریشو تو ذهنش عوض میکنه ولی جای میز دونفرشون هنوز کنار پنجره اس, پنجره ی پر از کاکتوسشون همون گوشه دنج که اسمشو گذاشته کافه مریم. دختر شبای طراحی و پنجشنبه های آبرنگ. دختری که توی تمام شیشه های عطرش گل قلمه زده و تو قوطی خالی قرصای مولتی ویتامینش حسن یوسف کاشته. دختری که برای خیلیا غصه خورده ولی کاری از دستش برنیومده. دختری که ص یک روز که دلم گرفته بود...
ما را در سایت یک روز که دلم گرفته بود دنبال می کنید

برچسب : بیست و هفتمین همایش بانکداری اسلامی,بیست و هفتمین نمایشگاه کتاب,بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر,بیست و هفتمین جشنواره فیلم کودک,بیست و هفتم رجب, نویسنده : 5zendegikhoobe9 بازدید : 103 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:18